لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد. کتابهای زیادی در شصت و سه درصد گذشته، حال و آینده شناخت فراوان جامعه و متخصصان را می طلبد تا با نرم افزارها شناخت بیشتری را برای طراحان رایانه ای علی الخصوص طراحان خلاقی و فرهنگ پیشرو در زبان فارسی ایجاد کرد.
توسط این انتخابگر می توانیم تمام عناصر موجود در صفحه را هدف قرار دهیم. این انتخابگر با علامت * مشخص می شود.
به این انتخابگر, انتخابگر عنصر یا انتخابگر تگ هم می گویند. توسط این انتخابگر می توانیم عناصر HTML را از طریق نام تگ آنها انتخاب کنیم.
می توانیم برای یک عنصر در HTML ویژگی به نام class تعریف کنیم و بوسیله . به عناصری که دارای آن کلاس هستند در CSS دسترسی داشته باشیم.
در زندگی همیشه غمگین بودن از شاد بودن آسان تر است. پس برای اینکه شاد باشی هر کاری از دستت بر می آید بکن.
«به سمت جنوب» مجموعهای از پنج داستان کوتاه دربارهی مسافران یک بزرگراه کویری است که در جریان سفرشان با برخی از ترسناکترین کابوسهایشان برخورد میکنند. از گروه موسیقیای که به دنبال پیدا کردن جایی برای اجرا هستند و مردی که در تلاش برای بازگشت به خانه است گرفته تا برادری که در جستجوی خواهر گمشدهاش است و خانوادهای که در تعطیلات باید با بدترین رازهایشان روبهرو شوند. همه تکه داستانهای کوچکی هستند که با مهارت و هیجان فوقالعادهای به مرور ترکیب میشوند و یک داستان بزرگتر را تشکیل میدهند.
در سال ۲۰۱۶ اما برتینو با «هیولا» همان بازگشتی را رقم زد که خیلی منتظرش بودیم. خلاصهقصهی فیلم خیلی ساده است. یک مادر مجرد که در اوج پروسهی نبرد با اعتیاد به سر میبرد، تصمیم میگیرد تا دختر جوانش را به خانهی پدرش ببرد. در راه آنها به چیزی برخورد میکنند و از این به بعد مشغول ترسیدن، پیدا کردن راهی برای بیرون آمدن از ماشین و بازگشت به جای امنی میگردند. تمامیاش همین است. فلشبکهای کوتاهی که به زندگی گذشتهی مادر و دختر زده میشود به اندازهی هیولایی که بیرون ماشینشان جولان میدهد، ترسناک هستند.
«موشها» که براساس کتاب پرفروش رابرت سالیوان ساخته شده ما را به پشت صحنهی فعالیت و زندگی بزرگترین انگل انسانها یعنی موشها میبرد و دنیا را برای پیدا کردن این جانورانِ جوندهی چندشآورِ موذی زیر و رو میکند. مورگان اسپرلاک در مقام کارگردان میتوانسته این داستان را بهطور بسیار متمدنانهای (!) روایت کند، اما در عوض تصمیم گرفته تا حالوهوایی ترسناک به این داستان بدهد و از طریق این فرم جدید کاری میکند تا بعد از دیدن این فیلم مبتلا به موشهراسی شدیدی شوید! حتی اگر تمام فیلمهای این فهرست دست به دست همدیگر نیز بدهند باز نمیتوانند در زمینهی تصاویر چندشآور، آزاردهنده و خونین روی دست «موشها» بلند شوند.
«شین گودزیلا» یعنی «گودزیلای جدید» یا «بازخیز گودزیلا». حالا اسمش هرچه که هست، در این شکی نداریم که هیچ چیزی ترسناکتر از بودن در شهری که گودزیلا تصمیم به تخریب آن گرفته است وجود ندارد. مخصوصا با توجه به اینکه طبق نظر اکثر منتقدان «شین گودزیلا» بهترین فیلمی است که پس از مدتها از یک گودزیلای کلاسیک دیدهایم. این فیلم که توسط استودیوی توهو، صاحب امتیاز اصلی این مارمولک اتمی عصبانی ساخته شده، بدجوری طرفداران پادشاه هیولاها را خوشحال کرده است. نه تنها فیلم دارای حالوهوای آخرالزمانی و دلهرهآور بهترین قسمتهای این مجموعه است، بلکه از جلوههای ویژه و صحنههای اکشن جذابی هم بهره میبرد.
اولین ساختهی بلند بابک انوری نه تنها در جشنوارهی ساندنس یکصدا توسط منتقدان مورد استقبال قرار گرفت، بلکه نوید یک فیلمساز کاربلد و مهم دیگر را در این حوزه داد. فیلم به وحشت مادر تنهایی میپردازد که باید در زمانی که شهرها از بمباران در امان نبودند و شوهرش هم در جبهههای جنگ به سر میبرد، از دختر کوچکش مراقبت کند. در همین حین سروکلهی نیروی ماوراطبیعه شروری هم پیدا میشود که اندک خانوادههای باقی مانده در مجتمع آپارتمانی این مادر و دختر را مورد حمله قرار میدهد. «زیر سایه» از آن فیلمهای ترسناکی است که فقط وسیلهای برای سرگرمی و ترسیدن نیست، بلکه وحشت مرکزی فیلم استعارهای از مشکلات و درگیریهای روانی شخصیت اصلی نیز است. «زیر سایه» با ترس مادر و دختری در دنیای پرهرجومرجی کار دارد که کسی یا چیزی برای دفاع و مراقبت از آنها وجود ندارد و این از هزاران جن هم ترسناکتر است.
اولین اثر سیاه و سفید نیکولاس پِس به خاطر استایل بصری خیرهکننده و داستان و شخصیتهای تنها و منزویاش که در دسته فیلمهای ترسناک هنری قرار میگیرد، مورد استقبال شدید منتقدان قرار گرفته است. فیلم در یک خانهی روستایی جریان دارد و دربارهی مادری است که قبلا در کشور پرتغال جراح بوده است و حالا با آموزش این حرفه به دخترش فرانچسکا قصد دارد او را با آناتومی بدن آشنا و در مقابل مرگ و خون مقاوم کند. بعد از اتفاق بدی که برای خانوادهی فرانچسکا میافتد، دختر جوان با آسیبهای روانی شدیدی روبهرو میشود و این به بیدار شدن کنجکاویهای منحصربهفردی در وجودش میانجامد. سالها میگذرد و فرانچسکا توانایی برقراری هیچگونه ارتباط احساسی با هیچکسی را ندارد. اما این جلوی او در جستجو در دنیا را نمیگیرد. فرانچسکا با استفاده از علاقهاش به آناتومی بدن و تیغ حراجی دست به کار میشود تا عطشاش را سیراب کند. خلاصه هیچ فیلمی را در سال ۲۰۱۶ نمیتوانید پیدا کنید که بهطور ماهرانه و مؤثری تا این حد افسارگسیخته و تاریک باشد.